دخترونه

ما با همیم...

دخترونه

ما با همیم...

شده تا حالا دلت واسش تنگ شه
خدا مونو می گم...
شده بخوای بغلش کنی٬بوسش کنی و بهش بگی که چه قدر ممنونی ازش بابت این همه مهربونی؟!
شده بهش بگی دوست دارم خداجون؟!
یه چیزیو صادقانه بگم؟!
گمونم یه چن وقتیه حواسمون ببهش نیس..
نه اینکه کلا نباشه ها...قد بودنش حواسمون بهش نیس...
خو واسه چی قیافت شده شبیه علامت سوال؟!
آهان منظورت اینه که چی کار کنیم؟!
خوب کاری نداره که ...
«دخترونه»ماموریت داره تا ما رو به سمت خدای مهربونمون برگردونه...
دخترونه با ماست
.
.
.
البته اگه باهاش بمونیم...

بایگانی
آخرین مطالب

از کوچیکی تا حالا هممون یادمونه که با یه بسم الله کارامونُ شروع می کردیم و تا تهش خیالمون راحت بود که یه دستِ دستگیر،هوای دستامونُ داره...

اما وقتی بزرگ تر شدیم کم کم و یواش یواش دستامونُ از دستای مهربونُ و گرم خدامون کشیدیم بیرونُ خواستیم خودمون تنهایی بار سنگین آسیاب زندگیمونُ به دوش بکشیم.

خیلی وقته که دیگه یادم می ره از اون بسم الله های مشتیِ حسابی بگم،که تا ته کار،دلم قرص باشه،گرم باشه به دستگیریش.به این که اگه خواستم اشتباه برم می گیره دستامو و از گم شدن نجاتم می ده.

اما حالا می خوام یه دونه بسم الله بگم تا هیچ وقت دستام بی هدف و غلط روی کیبورد لب تاپم نچرخه و اشتباه نره و غلط ننویسه.

پس خداجون دستمُ بگیر نذار اشتباه برم.

بسم الله الرحمن الرحیم